کد خبر: ۳۶۶۳
۰۶ آبان ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

حاج رضا رجب زاده؛ پدربزرگ صبور چهارراه دکترا

همه می دانند حاج آقا رضا رجب زاده، مدیر یکی از کتاب فروشی‌های قدیمی شهر اهل مصاحبه نیست. آرام نگاهت می کند و با تواضع کمی گردنش را کج و می گوید: «ما اهل این حرف ها نیستیم» راستش با روزنامه ما هم گفت و گو نکرد و همین شد که رفتیم سراغ کتاب «پرنده و آتش» که یک مطالعه اجتماعی مفصل درباره او و انتشاراتش است. در این کتاب اهالی فرهنگ و ادب مشهد حاجی رجب زاده را پدربزرگی می دانند که بهشتی از کتاب دارد و صبر عجیب او را در 40سال کار فرهنگی ستوده اند.

 شاید اگر بچه کوچه «حاج ابراهیم» پایین خیابان، کتاب فروش نمی شد، مشهد امروز، چیزی کم می داشت. اگر بخواهیم درباره پیرمرد لاغراندام تکیده مهربان چهارراه دکترا که آبان امسال به هفتادو دوسالگی رسیده، بنویسیم باید توی مطالب دیگران جست وجویش کنیم. 

همه می دانند حاج آقا رضا رجب زاده، مدیر یکی از کتاب فروشی‌های قدیمی شهر اهل مصاحبه نیست. آرام نگاهت می کند و با تواضع کمی گردنش را کج و می گوید: «ما اهل این حرف ها نیستیم» راستش با روزنامه ما هم گفت و گو نکرد و همین شد که رفتیم سراغ کتاب «پرنده و آتش» که یک مطالعه اجتماعی مفصل درباره او و انتشاراتش است. در این کتاب اهالی فرهنگ و ادب مشهد حاجی رجب زاده را پدربزرگی می دانند که بهشتی از کتاب دارد و صبر عجیب او را در 40سال کار فرهنگی ستوده اند.

 

پاتوق باسوادهای مشهدی

چه کسی است که بر تلاش های حاج آقای رجب زاده، در چهارراه دکترا به عنوان تقاطع فرهنگ مشهد صحه نگذارد؟ کتاب فروشی او جایی برای ساختن پاتوق باسوادهای مشهدی در دهه50 بوده است. جایی که به گفته دکتر هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات مکان خاطره است و با ایجاد فضای اجتماعی، سهمی مؤثر در برساخت های هویت های فرهنگی مشهد داشته است.

این حرف بین خیلی ها مشترک است که درهای ارتباط با ایشان هیچ گاه بسته نمی شود.
خلیل حسینی، نویسنده و پژوهشگر در کتاب «پرنده و آتش» نوشته است: هر کسی با ایشان روبه رو می شود، احساس نزدیکی و راحتی می کند و مذهبی بودن حاج آقا در اخلاق ایشان است. او همه را تحویل می گیرد و احساس نمی کنید کسی در چشمش از دیگری محترم تر است.

حاجی رجب زاده می گوید، حامیانش در همه این سال ها کار فرهنگی و کتاب فروشی، اقبال دوستان و آمدنشان به این مکان فرهنگی بوده است

اما رفتارهای حاجی دربرخورد با کتاب دوستان طوری است که یک بار که به مغازه اش سر بزنید، خاطره ای برای تعریف برای دیگران خواهید داشت. زیرا که هم معرف بسیار خوبی برای کتاب است و هم اینکه کتاب های چاپ قدیم را بدون یک ریال افزایش قیمت،به کتاب‌خوانان ارائه می کند.

این برخورد او ناشی از نگاه فرهنگی و معنوی به کتاب است. یعنی کتاب جدای از اینکه یک کالای اقتصادی در نظر گرفته می شود، از نظر ایشان یک پدیده فرهنگی و معنوی هم هست.

البته رابطه ای دوطرفه بین علاقه مندان به کتاب فروشی او و صاحب این مکان وجود دارد. چنانکه حاجی رجب زاده می گوید، حامیانش در همه این سال ها کار فرهنگی و کتاب فروشی، اقبال دوستان و آمدنشان به این مکان فرهنگی بوده است.


اگر افسرده شدید بروید کتاب فروشی

خیلی ها می گویند: «ما اینجا سه چهارنفر را که دوست داشتیم ببینیم دیده ایم.» این معنایی به جز پاتوق بودن کتاب فروشی حاجی رجب‌زاده ندارد. اینجا پاتوق مرحوم کمال (قصیده سرای خراسانی) بوده است. حاجی درباره اش می گوید: «ایشون پیاده روی اش رو هر روز همین قرار داده بود که از منزلشون میامدن مغازه ما». 

مرحوم زرین کوب، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر ایرج‌افشار و ...هم می آمدند. از همان اول هم جا برای نشستن کتاب دوستان وجود داشته است. بدون اینکه لزوما کتابی را بخرند. یک پیت حلبی که رویش نشیمنی گذاشته بودند...درواقع کثرت و تنوع گروه های مختلف مخاطبان را می‌توانیددر کتاب فروشی ایشان بینید؛از طلبه علوم دینی گرفته تا دانشجو، روشنفکر و مخاطب عمومی.

آقای اقبال پیر از دیگر کتاب فروشان مشهدی، روایت جالبی درباره حاج آقا دارد. او می گوید: «کسی که میاد اینجا و افسردگی داره، من براش درمان تجویز می کنم. می گم: سه روز میری، انتشارات امام و فقط می شینی رجب زاده رو نگاه می کنی! شفا می گیری.»

[4462]


کامیونی کتاب می آوردیم و می فروختیم

نام کتاب فروشی او از سال 57 می آید. بحبوبحه انقلاب. زمانی که مرتضی‌مصطفوی، مدیر انتشارات هجرت و صاحب معروف ترین کتاب فروشی مذهبی در خیابان خسروی که پاتوق انقلابی ها هم بوده تصمیم می گیرد، فروشگاهش را به کوی دکترا بیاورد. مغازه را راه اندازی و این نام را هم انتخاب می کند. اما خودش درگیر فعالیت های انقلابی می شود و رجب زاده بیست وهشت ساله عهده دار این کتاب فروشی چهل متری می شود. او می گوید: «انقلاب اسلامی در سال 57 مثل موج همه ما را فرا گرفت. برای همه ما مسلم بود این انقلاب دنیا را نجات خواهد داد.»

او در مصاحبه ای در پاسخ به این سؤال که چگونه در فضای چند قطبی شده پرتنش بعد از بهمن 1357کار فرهنگی می کرده است، می گوید: «آن زمان هم کتاب های دکتر شریعتی را می آوردم و هم کتاب های آقای مطهری را. هم کتاب های بنی صدر و هم آقای دستغیب و جلال الدین فارسی را.»

این را هم اضافه می کند که: «آن زمان حالت شیفتگی به کتاب وجود داشت. مثلا «تماشاگه راز» شهید مطهری 110هزار نسخه چاپ و در عرض یکی دو ماه تمام شد . ما هم کامیونی کتاب می آوردیم و می فروختیم. سال 57 عناوین کم و تیراژ زیاد بود. جلد پنجم تفسیر «پرتوی از قرآن» آیت الله طالقانی را با یک خاور آورده بودیم و می فروختیم.»

در صحبت های او به نوعی می توان سنخ شناسی و تغییرات کتاب های پرطرفدار در هر دوره با تغییرات اجتماعی و سیاسی را دید. او بیان می کند: «در سال های 63 و 64 فضایی بود که کتاب های ذبیح الله منصوری و امثال آن رواج پیدا کرده بود. بعد از خرداد سال‌76 هم اقبال به کتاب و کتاب خوانی زیاد شد. ولی این هم به مرور کم شد و الان مانده اند همان اندک کتاب خوان هایی که غالبا افراد فرهنگی هستند.» به گفته او امروز عنوان کتاب ها خیلی زیاد شده است اما کتاب خوان نداریم.


ما بر دوش 40سال، عمر و تلاش حاج آقا ایستاده ایم

در حرف های این و آن، حاجی رجب زاده پدربزرگی است که بهشتی از کتاب دارد. چندین سال پیش اما پدربزرگ چهارراه دکترا، بهشتی دیگر از کتاب هایش را چندصدمتر جلوتر از کتاب فروشی خود در حیاط منزل مسکونی اش ساخت و سرمایه فرهنگی سی ساله اش را با جسارت در اختیار فرزندانش قرار داد. صحبت درباره راه اندازی پردیس کتاب در سه راه ادبیات است.

 او هفت فرزند پسر و یک دختر دارد که بیشتر آن ها در حوزه کتاب و نشر فعال هستند. علی رجب زاده پسرش و مدیر «پردیس کتاب» می گوید: «ما بر دوش 40سال، عمر و تلاش حاج آقا ایستاده ایم اما در نهایت، 10درصد از آنچه پدر بودند هم نبوده و نکرده ایم{...} این احساس مسئولیت کار را سخت می کند و خودش را در تمام جزئیات نشان می دهد. در انتخاب نوع کتاب ها، مهمان ها، برگزاری برنامه ها، نوع برخورد با مخاطبان و ... حاج‌آقا به گونه ای با مردم برخورد کرده اند که ادامه همان مسیر، هم لازم است و هم سخت.» 

حاجی در جایی از کتاب «پرنده‌و‌آتش» درباره تغییرات خودش در 40سال فعالیت فرهنگی می گوید: «شاید یکی از تغییرات من در این سال ها این بوده که دیگر خیلی به های و هوی ها دید مثبتی ندارم. تلاش می کنم کمی اتفاقات را عمیق تر نگاه کنم.»

و در پاسخ به این سؤال که کتاب فروشی امام به فضای فرهنگی مشهد چه چیزی اضافه کرد، می گوید: «به نظرم اگر منشأ اثری هم بوده، در حوزه تفکر روشنگری دینی بوده است. من سعی کردم چراغ این بحث ها روشن بماند. همین برایم خیلی مهم بود.»

 

از کار در قنادی تا ترجمه آثار عربی

بچه کوچه «حاج ابراهیم» پایین خیابان از سیزده سالگی توی قنادی های «کاک رضوی» حمام شاه و «طباطبایی» روبه روی مسجد گوهرشاد کار کرده. متولد اول آبان سال 1329 است.


خانه شان بین منزل دو روحانی مشهور شهر حاج آقای مصباح و آیت الله حجازی بوده. تحصیلات او به صورت پراکنده است. آموزش ابتدایی در مکتب و یک سال در مدرسه عسکریه.

بعد هم آمده توی شغل پدرش که تهیه خامه قالی بوده. پدرش 55سال در منزل شغلش همین بوده. پشم های حلاجی شده را به خانم هایی می سپرده که کارشان ریسیدن پشم ها بوده است. به جز این هم 16، 15سالی آنچه در درس تفسیر حاج آقا سید هاشم نجف آبادی میردامادی می آموخته برای همسر و فرزندانش تعریف می کرده است.

اما رجب زاده جوان بعد از هجده سالگی به موازات کار روزانه، شب ها درس می خوانده است. از سال 58 با علاقه شخصی ترجمه آثاری را از زبان عربی به فارسی آغاز می کند. درمجموع تا کنون حدود 13 اثر ترجمه شده دارد. آثاری که ماهیت دینی، اسلامی و شیعی دارند. «فقه سیاسی در اسلام»، «راه نجات»، «تفسیر ملاصدرا»، «تفسیر سوره یاسین» و ...آثاری که به دلایلی ناگفته منتشر نمی شوند. خودش می گوید: «حس کردم آن جنس مباحث دیگر در جامعه مخاطب ندارد.»

او در بیست وهشت سالگی وارد کار کتاب فروشی می شود و تا امروز بیش از 40سال است که بخش مهمی از تاریخ فرهنگ مشهد به نام او سند خورده است.

ارسال نظر